کافه آوا
ناد علی مظهرالعجایِب
بهکانال کافه آوا خوش آمدید! اینجا جایی است که شما میتوانید قصهها و داستانهای واقعی را بشنوید و تجربه کنید. از عشقهای ناب و رمانهای ایرانی دلنشین گرفته تا داستانهای خیانت، جدایی و روابط پیچیده، ما همه را با شما به اشتراک میگذاریم. اگر به دنبال پادکستهای داستانی، کتابهای صوتی، یا حتی شعرزیبا و پرمعنی هستید، این کانال برای شماست.
داستانهای عاشقانه، رمانهای فارسی، و روایتهایی از خیانت زنان و خیانت مردان که گاهی زندگی را از هم میپاشند و گاهی درسهایی از مشاوره و ازدواج به ما میدهند، در هر ویدیو و پادکست منتظر شما هستند. ما هر شب داستانهای جدیدی از عشق و خیانت، جداییها و وصالها را منتشر میکنیم.
با ما همراه باشید تا از دنیای پرشور قصهها و داستانهای دلنشین عاشقانه لذت ببرید و در این سفر احساسی شریک شوید. عضو شوید و دکمه زنگوله را روشن کنید تا هیچکدام از این داستانهای جذاب را از دست ندهید!"

داستان واقعی: ارسالی.. پسر ثروتمندی عاشقم شد و اومد خاستگاریم اما .. #داستان_واقعی #داستان #رمان

داستان واقعی: ارسالی.. یتیم شدم و مجبور شدم خونه خاله ام بمونم اما .. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. شوهرم رفتارش باهام عوض شد و بعد فهمیدم.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. همکلاسیم عاشقم بود اما وقتی فهمید بیوه ام.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. ناپدریم اصرار داشت توی مهمونی دل یه نفر رو.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. واحد کنار دستیم چند تا جوون افغانی بودن که.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. بعد از فوت مادرم افسرده شدم و شوهرم.. #داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی: ارسالی.. با زنم مشکل داشتیم و رفتم پیش دعا نویس اما.. #داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی: ارسالی.. من فقط نقاشی می کردم اما همسایه ها .. #داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی: ارسالی.. کارگر افغان بودم که عاشق یه دختر ایرانی شدم .. #داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی: ارسالی.. پزشک بودم و میرفتم محله های فقیرنشین اما.. #داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی: سرگذشت ارسالی.. یه روز برگشتم خونه دیدم پدرشوهرم... #داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی: ارسالی.. کارگر افغانی باشگاه اسب سواری.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. شوهرم چرخ گاری پسری رو پنچر کرد اونم در عوض تو کوچه منو.. #داستان_واقعی

داستان واقعی: ارسالی.. عاشق شده بودم اما یه شب عکسی ازش دیدم که.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی..عاشق نقاشی بودم و دوست پدرم بهم یاد میداد اما.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. یه روز زن صاحبکارم اومد و بی دلیل شک کرد من و وشوهرش.. #داستان_واقعی #داستان

داستان واقعی: ارسالی.. پرستار بودم و توی شیفت شب مردی رو آوردن که .. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. مچ شوهرمو با خواهرم گرفتم اما بعد فهمیدم که.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. سر سفره عقد با مردی که عاشقش بودم یه دفعه.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. یه روز بهم زنگ زدن و گفتن شوهرم و دیدن که... #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. راهی سفر شدم و توی مسیر راننده اتوبوس... #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. مامانم بعد ازطلاق منو ترک کرد و باعث شد... #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. خانواده ام رو توی زلزله از دست دادمو.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست #dastan

داستان واقعی: ارسالی.. بعد طلاق نمیدونستم باید چطوری خرجمو در بیارم.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. عاشق یکی از کارگر های افغانی بابام شدم و .. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. بعد از فوت شوهرم عاشق یه پسر جوون شدم اما.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. راننده اسنپ بودم که عاشق یکی از مسافرام شدم و..#داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: ارسالی.. شوهرم چشم چرون بود پس منم واسه تلافی.. #داستان_واقعی #داستان #پادکست #dastan

داستان واقعی: ارسالی.. بچمون خیلی شبیه باجناقم بود تا اینکه... #داستان_واقعی #داستان #پادکست