داستان های فارسی با جاده زندگی
سلام به دوستای خوبم به کانال جاده زندگی خوش آمدید😊🌹
تیم ما در کانال یوتیوب جاده زندگی به داستان های بزرگسالان که بیشتر درباره موضوعات اجتماعی و روابط زناشویی است می پردازد
======================================
🔹️ما سعی می کنیم که داستان جدید و قصه های کوتاه جذاب را با شما به اشتراک بگذاریم
🔹️ روزهای زوج در این کانال بهترین پادکست های کوتاه رو منتشر می کنیم
اگه تمایل دارین داستان زندگیتون توی چنل گذاشته شه به آدرس تلگرام پی ام بدین
jadeye_zendegii@ تلگرام
همراه شما کانال جاده زندگی
داستان
داستان واقعی
پادکست
داستان کوتاه
داستان صوتی
داستان کوتاه صوتی
داستان عاشقانه
#داستان_واقعی #پادکست #داستان داستان واقعی:داستان ارسالی...با وکیل شوهرم ازدواج کردم...
داستان واقعی : زن تایلندی برادرم شغلش هم خوابی بوده...#داستان #پادکست
داستان واقعی : خواهر شوهرم با ویبراتور جن..سی با من #داستان
داستان واقعی : شوهرم دکتر بی هوشی بود به زن 20ساله ...#داستان #پادکست #داستان_واقعی
داستان واقعی : مربی باشگاهم گفت شوهرم رابطه سه نفره می خواد...#داستان #داستان_واقعی
داستان واقعی : ماساژور روسی شوهرمو لخت کرد و روش نشست...#پادکست #داستان #داستان_واقعی
داستان واقعی : در شب عروسیم پنج مرد جلوی شوهرم بهم تج..اوز می گفتن#داستان #داستان_واقعی #پادکست
داستان واقعی : ارض..ا شدن با صابون شوهرم حموم بودو مخفیانه #داستان #پادکست #داستان_واقعی
داستان واقعی : اصلاح واژ..نم با تیغ دکتر متخصص زنان به اجبار...#داستان #پادکست #داستان_واقعی
داستان واقعی :جاسازی جنس در واژ..نم رییس زندان مجبورم میکرد#داستان #داستان ـواقعی#پادکست
داستان واقعی : دختر پو..لی کاباره گفت عجب کمر سفتی داری #داستان#داستان_واقعی#پادکست
داستان واقعی : من دختری 11 ساله بودم که به مرد عرب خیک گنده دادنم ...اونجای بزرگی داشتو...
داستان واقعی : جوری پرده بکا.رتمو زد که از درد زیاد مجبور شدم واژنمو...
داستان واقعی : من زن بیوه ای هستم که تا حالا ازدواج نکردم شوهرم پسر نبود و جوری بهم ...
داستان واقعی : زنم همه جامو مک میزد جوری کبود میشدم که دردم میومد ...
داستان واقعی : زن مطلقه ای همسایه من بود هر روز به بهونه درست کردن شوفاژ منو میکشوند خونش...
داستان واقعی : پدرم هر روز از پشت بغلم می کرد لب داغشو می چسبوند به ...نازم
داستان واقعی: با..سن توپول و سفیدی داشتم پرستار ویلای پیرمردی در شمال شدم من حسابس براش...
داستان واقعی: از لای در مادرشوهرمو دیدم که از رابطه منو شوهرم فیلم می گرفت
داستان واقعی:من عاشق عمه خوشگلو کم سنم شدم به خاطر پول لخت شد
داستان واقعی :من مردی بیوه بودم خانم دکتر داشت پاهامو می مالید یهو
داستان واقعی :خیلی سفید و سینه بزرگ بودم پدر شوهرم مجبورم کرد زانو بزنمو براش
داستان واقعی: تو حمام خاله م اومد سراغمو می خواست که بشورمش
داستان واقعی:تازه عروسی کرده بودم پدر شوهرم یه شب امد سراغمو از پشت
داستان واقعی:شوهرم بهم خیانت کردتازه فهمیدم که هم-جنس-گ.را
داستان واقعی : پدرشوهرم از بس جداب بود هر موقع می دیدمش هات میشدم هر شب باهاش
داستان واقعی : به اجبار زن پسر خان شدم اون منو به زور برد گاو داری روم خیمه زد و بهم
داستان واقعی : به یک دختر بچه 12 ساله به اجبار تج-اوز شد و ناخواسته حامله شد اما
داستان واقعی : دوست مطلقه مامانم از استخر بدون حوله امد بیرون و رفتم سمتش تا #داستان
داستان : با کسی عروسی کردم که شب عقد نتونست منو تا اینکه اونجاشو