پدرم معتاد بود و برادرم موادفروش از خونه فرار کردم تا اینکه اتفاقی برام افتاد که - داستان واقعی مونا
داستان واقعی_سرگذشت آذرسیاه_قسمت ۲_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت آذرسیاه_قسمت ۱_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت اسفندیار_قسمت ۷_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت اسفندیار_قسمت۴_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت اسفدیار_قسمت۳_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت اسفندیار_قسمت۲_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت اسفندیار_قسمت۱_داستان عاشقانه
کی ابلهه؟ گدا یا مردم؟ 😂 حکایت طنز کهن داستانکده شب وصال
یه سوال ساده، هزار درهم خرج! 😜 قصه طنز ابن سیرین داستانکده شب وصال
دخترباهوشی بودم پدرم نمیزاشت برم دانشگاه تا اینکه یه روز یه پسر ناشناس به گوشیم -داستان واقعی پریزاد
داستان واقعی_سرگذشت منا_قسمت۸_داستان عاشقانه
دخترصاحب رستورانی که کار میکردم چشمش منو گرفته بود درحالی که زن و بچه داشتم- داستان واقعی بهنام
داستان واقعی_سرگذشت منا_قسمت۴_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت منا_قسمت۲_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت منا_قسمت ۱_داستان عاشقانه
داستان واقعی_سرگذشت هاجر_قسمت ۱۰_داستان عاشقانه
سرکارگر خشن و رازی که وایرال شد! داستانکده شب وصال
جوان عاشق و رازی که وایرال شد! داستانکده شب وصال