وقتی تو میگویی وطن...... استاد مصطفی بادکوبه ای
Автор: IraniAzaad
Загружено: 27 окт. 2010 г.
Просмотров: 131 848 просмотров
وقتي تو مي گويي وطن من خاک بر سر مي کنم
گويي شکست شير را از موش باور ميکنم
وقتي تو مي گويي وطن يکباره خشکم مي زند
این ديده ي مبهوت را با خون دل تَر مي کنم
وقتي تو ميگويي وطن بر خويش مي لرزد قلم
من نيز، من نيز رقص مرگ را با او به دفتر مي کنم
بي کوروش و بي تهمتن با ما چه گويي از وطن
با تخت جمشید کهن من عمر را سر میکنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ایران میدود
من گادهای عشق را مستانه از بر میکنم
وقتی تو میگویی وطن شهنامه پر پر میشود
من گریه بر فردوسی آن پیر سخنور میکنم
وقتی تو میگویی وطن بوی فلسطین میدهی
من کی نژاد عشق با تازی برابر میکنم
وقتی تو میگویی وطن از چفیه ات خون میچکد
من یاد قتل نفس با الله اکبر میکنم
وقتی تو میگویی وطن خون است و خشم و خودکشی
من یادی ازحمام خون در تل الزعتر میکنم
وقتی تو میگویی وطن، قدُس است و شامات و حجاز
من همدلی کی با چنین نادان برادر میکنم
تاریخ ایران تو را شمشیر تازی میسزد
من با عدالتجوئیم یادی ز حیدر میکنم
ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان
من رنگ روشن بر تن گلگون کشور میکنم
ایران تو با نام دین، زن را به زندان میکشد
من تاج را تقدیم آن بانوی برتر میکنم
ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم
ایران تو میترسد از بانگ نوای و نای و نی
من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم
وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یاس و غم
من کی ٔگل "امید" را نشکفته پر پر میکنم
شعری از مصطفی بادکوبه ای

Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: