سگ ولگرد | داستان کوتاه از صادق هدایت
Автор: Rashid Kakavand | رشید کاکاوند
Загружено: 2024-04-22
Просмотров: 407319
ولی چیزی که بیشتر از همه پات را شکنجه میداد، احتیاج او بنوازش بود. او مثل بچهای بود که همهاش توسری خورده و فحش شنیده، اما احساسات رقیقش هنوز خاموش نشده. مخصوصاً با این زندگی جدید پر از درد و زجر بیش از پیش احتیاج بنوازش داشت. چشمهای او این نوازش را گدائی میکردند و حاضر بود جان خودش را بدهد، درصورتی که یک نفر به او اظهار محبت بکند و یا دست روی سرش بکشد. او احتیاج داشت که مهربانی خودش را بکسی ابراز بکند، برایش فداکاری بنماید. حس پرستش و وفاداری خود را به کسی نشان بدهد اما بنظر میآمد هیچ کس احتیاجی به ابراز احساسات او نداشت؛ هیچ کس از او حمایت نمیکرد و توی هر چشمی نگاه میکرد بجز کینه و شرارت چیز دیگری نمیخواند و هر حرکتی که برای جلب توجه این آدمها میکرد مثل این بود که خشم و غضب آنها را بیشتر برمیانگیخت.
===================================
برای ادامهی این سفر در پهنهی داستانهای فارسی، شما را به مجموعهٔ ادبیات داستانی دعوت مینماییم
• ادبیات داستانی
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: