حسن بنی عامری : داستان ایرانی سلطنت نیست که به کسی ارث برسد : نقد ادبی
Автор: حسن بنی عامری
Загружено: 2025-10-15
Просмотров: 6
نقدی بر توهم پادشاهی در «قبیله ی قلم» و لزوم تولد «جنبش ادبی ما»
هر تریبونی رو که توی این ایرونِ نازنین مون، یا حتا توی فرنگسّون، آورده ن دست هر داستان نویسی سپرده ن، با هر چهره و هر فکر خام و پخته یی که داشته و از هر باند و حزب و گروه و مافیایی که بوده، برگشته پشت بلندگوش فقط گفته «من». پاری وقت ها هم گفته «فقط کتاب های من». کم تر پیش اومده لطف کنه بیاد از «ما» بگه. یا از «کتاب های ما» بگه. بلندگوهای خودی و غیرخودی شون هم کم تر پیش اومده جیگر و مردونگی داشته باشن، بیان میکروفن رو بسپارن دست همه، بخواه ن روی «خونواده بودنِ» داستان نویس های ایرونی مانور بده ن. یا زبونم لال بخواه ن پا شن بیان پشتِ شون تموم قدّ واسّن. چون هیچ رقمه همچین فکری و همچین اتحادی هیچ وقت هیچ جا وجود نداشته. یا رک تر بگم. هیچ وقت نذاشته ن وجود داشته باشه.
حالا با تموم این حرف ها نباید چند نفر دلدار از توی همین خودهامون پیدا شن، پا شن بیان از همه بپرسن «پس تکلیف اون داستان نویس هایی چی می شه که نمی تونن، یا نمی خوان، یا اصلنی نباید زیر بیرق هیچ کدوم از این باندها و گروه ها و مافیاهای ادبی و اون «ضحاک های دست نشونده شون» داستان بنویسن؟ یعنی خدا وکیلی یکی نیست پیدا بشه، بیاد رو نشون بده، برداره بگه اون ها باید چی کار کنن؟ یا اون قدر جیگر داشته باشه، بالاخره پا شه بیاد بگه چرا غزاله علیزاده و کورش اسدی و شیوا ارسطویی زدن خودشون رو کشتن؟ یا بگه چرا عباس معروفی و شهریار مندنی پور و رضا قاسمی و منیرو روانی پور و یعقوب یادعلی و خیلی های دیگه مون رو برداشتن از ایرون روندن ؟ یا بگه چرا محمدرضا کاتب و محمدرضا صفدری و اون های دیگه مون رو برداشتن کافر و مطرود و ممنوع الکار و قلم شکسته و خونه نشین کرده ن؟ یا بگه چرا ناشرهای خصوصی و خصولتی مون تبدیل شده ن به آلت دست سانسور و به هیولاهای خوش چهره ی مخوفی که با ادعای رفاقت دارن خون تموم نویسنده ها رو توی شیشه می کنن و از قِبَل نوشته هاشون و اعتبارشون میلیاردها پول به جیب می زنن؟»
یعنی واقعنی هیچ کس نیست؟
با نوشتن این پاره ی تن و با فکرِ «همدل شدن و همنفس شدن داستان نویس هامون»، فکر یه «جنبش ادبی» با «یه بلندگوی مستقل خودمونی» اومد رو نشون داد، که «سندِ شیش دونگش مالِ تمومِ داستان نویس هایِ ایرون باشه»، بیاد بزنه حکم «با ما باش، یا بر ما باشِ» همیشگیِ هر باندی رو کُن فَیکون کنه. و برای یه بار هم که شده برداره از «ما» بگه. و از تموم خودی ها و غیرخودی هامون. و از تموم اون حرف های نگفته و اون اسرار مگویی که توی تموم این سال ها توی دل تک تک مون جا خوش کرده بوده. و به هر دلیلی وقت گفتنش یا فریادش رو نذاشتن داشته باشیم. اسمش اومد شد «جنبش ادبی ما» (جام)، تا صاحاب هاش یکی به یکیِ همین داستان نویس های ایرونی خودمون باشن. بلکم هر کس توی بلندگوی آزاد موبایلک خودش بتونه زیر همین بیرقِ «جنبش ادبی ما» بیاد نظریه های تئوریک، کتاب های خوندنی، بی اخلاقی ها، بی قانونی های باندی و چی و چی رو با یه زبان آدمیزادی و با یه دل گنده جارش بزنه.
داستان و داستان نویس ایرونی این «خونه تکانی روح» و این «رنسانس ادبی» رو احتیاج داره. تا همگی با هم و یه صدا صاحابش باشیم. تا دل گنده کنیم و از گفتن و با فریاد گفتش نترسیم.
متن این «دادخواهی ادبی» به نمایندگی از تموم اون داستان نویس هایی قلمی شد که توی تموم این چهل و شش ساله حق شون پامال شد به دست هر کسی که توی هر مقام و توی هر جایگاه دولتی و خصولتی و خصوصی نشر ایران بود.
حالا همه مون به امید روزهای روشن تر می آییم با همدیگه پیمان میبندیم که با یه همدلی بزرگ و با یه دل بزرگ تر بشینیم پاره های تنِ بعدی و بعدی و بعدی رو، دلیرونه تر و افشاگرونه تر، به دست بعدی و بعدی و بعدی بنویسیم، تا بعدنا با یه سربلند به همه ثابت کنیم که این «قبیله ی قلم مون» هم می تونه «ما» باشه، می تونه از «ما» بگه، می تونه بیاد ادبیات نابش رو توی قلب بزرگ تموم مخاطب های ایرونی و فرنگسّونی زنده و موندگارش کنه.
ازطرف«جنبش ادبی ما» (جام)
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: