تن برادرشوهرم همیشه داغ بود ویخ وآب میکرد تا اینکه شوهرم مرد و مجبورشد عقدم کنه شب اول تا میخواست...
Автор: کافه داستان واقعی
Загружено: Дата премьеры: 12 мар. 2025 г.
Просмотров: 21 321 просмотр
تن برادرشوهرم همیشه داغ بود ویخ وآب میکرد تا اینکه شوهرم مرد و مجبورشد عقدم کنه شب اول تا میخواست...
شوهرم اجازه نمیداد حتی بهش دست بزنم میگفت چندشم میشه تا اینکه یه روز ک رفت دوش بگیره ازلای دردیدم که
شوهرم به بهانه دلسوزی هرپنجشنبه دخترعموی بیوه م رومیبرد قبرستون بعد ازمدتی شکم دخترعموم بالا اومد
شوهرم ازهمون اول خاله زنک بود اما منِ خنگ نمیفهمیدم مدام تو جمع خانوما شوخی میکرد و با همه بگو بخند راه مینداخت اولش میگفتم خوش به حالم که اینقد شوهر پایه ایی دارم اما بعد از مدتی مردای فامیل بهش تیکه مینداختن .هر جا یه خانوم یه مشکلی براش پیش میومد اول از همه اونجا حاضر بود کم کم بهش شک کردم تا اینکه دختر عموم با شوهرش تو جاده تصادف کردن و شوهرش فوت کرد. شوهرم هر روز دور از چشم من بهش سر میزد و از عیادت میکرد . بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد هم دست بردار نشد و هر پنجشنبه اون و میبرد قبرستون . تا اینکه شکم دختر عموم بالا اومد .....
#داستان
#رمان
#رمان_صوتی
#داستان_واقعی
#پادکست
مجبور شدم داخل جعبه اتوبوس به راننده .... • مجبورشدم داخل جعبه اتوبوس به راننده ....
صاحبخونه ک... کاملا بزرگی داشت میگفت تحمل کن تا حسابت صاف بشه : • صاحب خونه ک...کاملا بزرگی داشت میگفت ...
جلوی پای مادر دوستم ترمز زدم که سلام کنم ولی اون نشناخت و گفت شبی پونصد : • جلوی پای مادربیوه دوستم ترمز زدم تا س...
رمان صوتی عاشقانه بدون سانسور
داستان انگیزشی
پادکست انگیزشی
داستان خیانت
رمان کوتاه
پادکست فارسی
داستان واقعی جدید
داستان واقعی عشقی
داستانهای واقعی
ولاگ
عزیزای دلم اگه از این داستان خوشتون اومد لطفا با یه قلب قرمز بهم بگید که بدونم . دوستون دارم

Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: