سخنان برگزیدهِ آرتور شوپنهاور
Автор: Tabeshe Hagh (تابش حق)
Загружено: 2024-10-06
Просмотров: 2192
• سخنان متحول کننده آتور شوپنهاور فیلسوفی با...
Shorts
سخنان برگزیدهِ آرتور شوپنهاور
۲۲ فوریهی ۱۷۸۸ تا ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ - آلمانی
آرتور شوپنهاور یکی از فیلسوفان بزرگ آلمانی است که در اندیشههای خود از ایمانوئل کانت تأثیر بسیاری پذیرفت. هرچند او در دورهی حیات خود بسیار دیر شناخته شد، شهرت او تا به امروز باقی مانده است.
از بهترین کتابهای او میتوان به عناوینی چون «هنر خوشبختی» و «هنر همیشه برحق بودن» اشاره کرد
او در شهر دانتسیش در پادشاهی پروس از پدری هلندی و مادری آلمانی زاده شد. پدرش بازرگان و با بضاعت بود، اما او رغبتی به تجارت نداشت و به تحصیل علم بیشتر علاقه میورزید. شوپنهاور ۱۷ سال بیشتر نداشت که پدرش خودکشی کرد و بعد از آن مادرش به وایمار رفت. مادر آرتور نویسنده بود، اما به پسر مهری نداشت و به زودی مادر و پسر از هم جدا شدند. وی در حقیقت مهر مادری را نچشیده بود و البته این امر در عقاید او مؤثر افتاد. شوپنهاور با ازدواج مجدد مادرش مخالف بود و همین امر باعث شد که به عقیده بسیاری فلسفهٔ او حاوی عقایدی نیمه حقیقی در مورد زنان باشد. رابطهٔ مادر و فرزند مدتی رسمی و بهدور از نزاع بود، اما مادرش که از گوته شنیده بود او مرد بزرگی خواهد شد، با انداختن او از پلهها به رابطۀ مادر و فرزندی پایان دادطبیعی مشغول گشت و آنگاه به فلسفه روی آورد. در سال ۱۸۱۳ با نوشتن رسالهای در فلسفه از دانشگاه «ینا» درجهٔ دکتری گرفت.
وی به تحصیل معاش احتیاج چندانی نداشت، اما طالب نام و شهرت بود. خواست معلمی کند، اما حوزهٔ درسش رونق چندانی نیافت و آن را بر مخالفت باطنی هگل حمل کرد. در سی سالگی (۱۸۱۸) کتاب مهم خود را به نام «جهان اراده و نمایش است» (جهان همچون اراده و تصور) منتشر کرد. اما این کتاب هم مورد توجه قرار نگرفت و شوپنهاور از فاضلان معاصر خود سخت رنجید. شانزده سال پس از انتشار کتاب به شوپنهاور اطلاع دادند قسمت اعظم نسخ چاپی کتاب را به جای کاغذ باطله فروختهاند
شوپنهاور طبیعتی ناآرام و متزلزل داشت و پر از سوءظن بود. متأهل نشد و زندگانی را به تنهایی به سر برد. چند کتاب دیگر هم تألیف نمود که چندان چیزی بر مطالب اصلیترین کتابش نیفزود. در سالهای آخر عمر کمکم شهرت یافته بود و پس از مرگ، شهرتش قوت گرفت
شوپنهاور با گوته، نویسنده آلمانی و هگل، فیلسوف مشهور، معاصر و با اولی دوست بود و چندی بعد به وسیله یک هندو از عقاید بودائیان آگاهی یافت و پس از تجسس و تفکر زیاد به آئین بودایی اعتقاد کامل یافت.
او را در سال ۱۸۲۲ به عنوان استادیار به دانشگاه برلین دعوت کردند. او همان ساعات هگل را برای تدریس انتخاب کرد و این کار باعث شرکت نکردن دانشجویان در کلاس او شد؛ به همین دلیل استعفاء داد و هجونامهای ضد هگل نوشت:هیچ زمانی برای فلسفه ناسازگارتر از آن نیست که آن را برای اغراض سیاسی به کار برند و وسیلهٔ امرار معیشت سازند. دیگر کسی با این قول معروف مخالفت نمیکند که اول زندگی بعد فلسفه. این آقایان میخواهند زندگی کنند آن هم از راه فلسفه، و حتی میخواهند زن و فرزندانشان از این راه نان بخورند. نغمهٔ «من برای کسی آواز میخوانم که نان مرا بدهد» همه جا حکومت میکند. قدما میگفتند که تحصیل پول از راه فلسفه کار سوفسطاییان است… آنچه با پول به دست میآید چیز مبتذلی بیش نیست. ممکن نیست در عصری که بیست سال تمام هگل (این کالیبان صحنهٔ معنویات) را مانند بزرگترین فلاسفه تقدیر و ستایش میکنند، برای او ارزشی واقعی که محسود دیگرانش سازد قائل شوند… بلکه بر عکس، حقیقت همواره در میان عدهٔ قلیل پیدا میشود و باید با آرامی و فروتنی منتظر بود تا این عدهٔ معدود که از حقیقت لذت میبرند، پیدا شوند. زندگی کوتاه است، ولی حقیقت دورتر میرود و بیشتر عمر میکند؛ بگذار تا حقیقت را بگوییم…شوپنهاور تا آخر عمر ازدواج نکرد و ازدواج را مسئولیتی احمقانه میدانست مردی که شجاعانه پیشتازی فکری را بر عهده داشت، در ۲۷ سال آخر عمرش یک برنامه کاری خودساخته و سخت مثل برنامه زندانیان برای خودش طراحی کرد. او هر روز ساعت هفت بیدار میشد، حمام میکرد و بدون اینکه صبحانه بخورد بیوقفه تا ظهر مینوشت. سپس فلوت میزد — او این کار را خیلی خوب انجام میداد اما تنها برای لذت بردن خودش مینواخت — و خود را به یک نهار گرانقیمت در بهترین هتل فرانکفورت که انگلیشر هوف نام داشت مهمان میکرد. نهار خوردن او خیلی طول میکشید و اغلب تنها نهار میخورد اما گاهی هم با مهمانان خارجی فرهیخته هتل یا افسران ارتش گپ و گفتی میکرد. او سپس به کتابخانه میرفت تا روزنامهها را — ترجیحاً تایمز لندن — بخواند. سپس یکی از پودلهایش — معمولاً آن یکی که نام سانسکریت آتمن داشت — را برمیداشت و قدم میزد. بعد از قدم زنی و پیش از برگشت به خانه امکان داشت تنهایی به یک سالن اجرای موسیقی یا کنسرت برود. اگر در طول روز حرف زدن با دیگران او را خسته کرده بود در را روی هیچکس باز نمیکرد و ساعت ده شب هم میخوابید شوپنهاور با شیوع بیماری وبا؛ برلین را به مقصد فرانکفورت ترک کرد و تا آخر عمر در همانجا ماند.[شوپنهاور در ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ در ۷۲ سالگی و در حالیکه به خوردن صبحانه مشغول بود و سالم به نظر میرسید، درگذشت.

Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: