مچ‌ شوهرمو گرفتم از پنجره ی آشپزخونه آویزون شده بود و..قسمت ششم

داستان واقعی: برای فرار از دست سخت گیری های برادرم به خواستگارم جواب مثبت دادم اما خواهرش...قسمت ششم

سرگذشت طاهره داستان متفاوتی هست که فقط باید بشنوید..
این داستان رو من ننوشتم و از طریق دوستان به دستم رسیده، به شدت قشنگه و فراز و نشیب زیادی هم داره، پیشنهاد میکنم اصلا از دستش ندین..
سرگذشت طاهره در پونزده قسمت روایت میشه...
------------------------------------------------
مهتاب هستم نویسنده و راوی داستان های واقعی..
هرشب راس ساعت ۱۱ قسمت جدید داستان آپلود میشه..
------------------------------------------------
اگه از این ویدئو خوشتون اومد لایک کنید و برای دوستانتون بفرستید تا کانال رشد کنه و بتونیم ویدئوهای بهتر و بیشتری براتون آپلود کنیم..
کانال رو سابسکرایب کنید و کلید زنگوله رو بزنید تا قبل از همه از جدیدترین ویدئوهای ما باخبر بشید..

برای عضویت در کانال کافیه روی لینک زیر کلیک کنید و کلید زنگوله رو فشار بدید👇👇
   / @ghessehaye_vaghei  

لایک و کامنت= ویدئوهای جذاب تر و بیشتر
----------------------------------------------------
داستان دنباله دار
داستان های صوتی عاشقانه
داستان های دلنشین عاشقانه
داستان هایی درباره ی خیانت
رمان عاشقانه صوتی بدون سانسور
داستان صوتی
داستان قدیمی
داستان واقعی
داستان عاشقانه
داستان اجتماعی
داستان دلنشین
داستان
داستان عاشقی
داستان جدید
داستان فارسی
داستان شب
داستان های فارسی
داستان عبرت انگیز
داستان قشنگ
داغ عشق قدیمی
داستان آموزنده
داستان خیانت
داستان پادکست
داستانهای فارسی قدیمی
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
داستان ایرانی
داستان های فارسی جدید
داستانهای قدیمی
داستان لند
روایتگر عشق
ردپای شب
رادیو داستان
Ghessego
mastan
#داستان
#داستان_واقعی
#سرگذشت
#داستان_فارسی
#داستان_قدیمی