رمان عاشقانه و بدون سانسور سامان ، رمانی بسیار لطیف با صحنه های عاشقانه

امیدوارم از این رمان بدون سانسور و عاشقانه خوشتون بیاد

پارت ۱:

به نام خدا
سلام میکنم خدمت دوستان عزیزم که همیشه و در همه ی شرایط همراهم بودن و هستن، خواستم آغاز این رمان از همه ی دوستانی که همراهی میکنن و با لایک و کامنت هاشون حمایتم میکنند تشکر ویژه کنم😘
ممنون از همتون، انشاالله که از رمان جدید هم مثل رمان قبلی خوشتون بیاد😍

روشَنَک سرسختانه با خانواده مخالفت مـی کـرد و یــادآور مـی شـد کـه خودتان قول داده اید که بعد از کنکور جلوی برنامه ها و تفریحاتم را نمی گیرید...
و با یادآوری این قول خانواده اش را بر سر دوراهی می گذاشت...

روشَنَک از صبح مشغول صحبت و برنامه ریزی تلفنی با دوستانش بود:

فردا شب شام فلان رستوران!

شب همتون خونه ی ما دعوتین، اجازه تون و بگیرید و....

و با شیطنت اضافه میکرد:

پارتی داریم تا پاسی از صبح...

پس فردا میریم فلان پاساژ خرید!

راستی ببینم می تونم کلید ویلای عمو رو بگیرم...

و با دادن این پیشنهادات دوستانش ر...