سارا:زنیکه هر بار ازدواج میکرد اتفاق شومی میفتاد تا اینکه...

کمند : فقط ۱۰ سالم بود که اون اتفاق…برام افتاد اما ۵ سال بعد روز خواستگاریم دستبکاری زدم که..#داستان

داستان واقعی: داستان ارسالی..خانواده شوهرم خبر نداشتن....#داستان_واقعی #پادکست #داستان

حسن:راز مرگ عجیب خونواده ی پرجمعیتی که همه رو شوکه کرد...#داستان #صدای_تو

ااز مراسم‌که اومدیم همه چی تو زندگیم تغییر کرد ... /پادکست سرنوشت ارسال شده

همسر فرمانده مادر فقیری را له کرد، اما نمی‌دانست چه تاوان وحشتناکی خواهد پرداخت.

ریحانه:پیرمردی ۷۰ساله شوهرم شد ولی شب عروسی چیزی ازم خواست که شوکه فرار کردم‌چون…

داستان ارسالی : از اون داستانا که خیلی دوست دارین sarnevesht to #داستان

سرنوشت ارسال شده ؛ پادکست داستان زندگی : همسر طمع کار من ...

راحیل :جاریم برای گرفتن سهم ارثیه شوهرم جادوی سیاه گرفت باعث اتفاق وحشتناکی شد که...#داستان #podcast

داستان واقعی: و.. حشتناک ترین اتفاق زندگیم زمانی بود که #داستان_واقعی #پادکست #داستان

لیلا : شوهرم و مادرشوهرم با فهمیدن راز باردار نشدنم شوکه من با لگد از خونه انداختن بیرون…#داستان

مستانه:عجیب اما واقعی

داستان واقعی:هما/خانواده ناپدید شدن...20 سال بعد عروس خونواده سرشناسی شدم که #داستان#رادیوصدا#پادکست

داستان واقعی :داستان ارسالی..شوم ترین وتاریک ترین اتفاق زندگیم. #داستان_واقعی #پادکست #داستان

سرنوشت ارسالی : شوهرم جراح معروف قلب بوداما منودهاتی صدامیزدتااینکه...#داستان_واقعی #پادکست #داستان

نسخه ی کامل گلناز:سرگذشتی که شنیدنش دل بزرگی میخواد....#داستان #پادکست #مستان

داستان واقعی: روز عروسی شوهرم با نقاب وسط تالار اله‌َجَع رقصیدم وسط جلو چشم هووم دس بکاری زدم#داستان

داستان واقعی : تا آخر گوش بدید ، قرار در پایان شوکه بشید !#پادکست #داستان_واقعی

داستان واقعی: داستان ارسالی..سیاه ترین و تکان دهنده ترین اتفاق زندگیم. #داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی : امشب یه داستان خفن براتون اوردم حالشو ببرید #sarnevesht_to