کفر یا حقیقت | فریاد آتشین ایرج_میرزا که هنوز هم خاموش نشده است
Автор: Andishehaye Mandegar
Загружено: 2025-09-08
Просмотров: 126
ایرج میرزا، شاعر طناز، بیپروا و زبانتیز عصر مشروطه، در این شعر حیرتانگیز پرده از جسورانهترین اندیشههای خود برمیدارد. شعری که نه تنها نقدی به آخوند و ملاست، بلکه به سراغ خود خدا میرود و او را در برابر رنجهای انسان به چالش میکشد. در این ابیات، ایرج میرزا با زبانی طنز، گزنده و بیپروا، اعتراض خود را فریاد میزند: چرا خداوند دست از سر مردم برنمیدارد؟ چرا باید سرنوشت انسان همواره به دست ملاها و ریاکاران گره بخورد؟ چرا خداوند باید آخوند و شیخ را بیافریند تا بر گردهی مردم سوار شوند؟
این شعر را میتوان نوعی گفتوگوی مستقیم میان انسان خسته و خداوندی دانست که در چشم شاعر، مسئول تمام بدبختیها و فریبهاست. ایرج میرزا خدا را نه در مقام قدرتی مقدس و بیچونوچرا، بلکه در جایگاه متهمی قرار میدهد که باید پاسخگو باشد. او میپرسد: چرا باید مار را در بوستان خلق کرد؟ چرا باید همواره بلا و مصیبت نصیب مسلمانان شود؟ چرا میان ملتها تبعیض باشد و تنها مسلمانان زیر فشار ریا و جهل زندگی کنند؟
لحن شعر، اعتراضی و فلسفی است، اما در عین حال طنز و هجو در آن موج میزند. شاعر با زیرکی میگوید: تمام حقهها زیر سر توست، چرا پا در کفش ما میگذاری؟ این بیان، بیش از آنکه کفرآمیز باشد، فریاد انسانی است که از سلطهی تقدیر، دین و روحانیت به ستوه آمده و دیگر تاب صبر ندارد. ایرج میرزا در این شعر بهروشنی نشان میدهد که در برابر دستگاه دین، مردم بیپناهاند و تنها ابزاری برای قدرتطلبی ملایان شدهاند.
آنچه این شعر را یگانه میسازد، شجاعت شاعر در طرح پرسشهایی است که دیگران جرأت به زبان آوردنش را نداشتند. ایرج میرزا با صدای بلند میپرسد: آیا زمان آن نرسیده که این «خار و خس» از صحنه کنار برود؟ آیا وقت آن نیست که مردم از زیر بار «خر ملا» آزاد شوند؟ این جملات هم بهعنوان نقد اجتماعی و هم بهعنوان شعاری برای آزادیخواهی مردم ایران معنا پیدا میکند.
شعر ایرج میرزا در عین تلخی، دارای نوعی طنز گزنده است. طنزی که در ظاهر لبخند بر لب میآورد، اما در عمق، حقیقتی تلخ از وضعیت جامعه را به رخ میکشد. ایرج میرزا بهخوبی میدانست که نقد مستقیم روحانیت و حتی خدا، در جامعهی سنتی ایران کاری پرخطر است. اما او با قدرت قلم خود، این تابو را شکست و صدایی شد برای کسانی که در دل، هزار پرسش بیپاسخ داشتند.
این شعر را باید در بستر تاریخی مشروطه و دوران خفقان سیاسی فهمید. زمانی که مردم از استبداد سلطنتی و فشار مذهبی خسته بودند. ایرج میرزا با شعر خود زبان اعتراض مردم شد. او نشان داد که شعر میتواند سلاحی علیه جهل، خرافه و استبداد باشد.
امروز، پس از گذشت دههها، این شعر همچنان تازه و پرمعناست. زیرا هنوز هم انسان ایرانی با همان پرسشهای بنیادین دستوپنجه نرم میکند: چرا باید دین و ملا بر زندگی مردم سایه بیفکنند؟ چرا آزادی انسان همواره قربانی سیاست و مذهب میشود؟ چرا انسان نباید خود سرنوشتش را در دست گیرد؟
این شعر، تنها نقدی بر دین و خدا نیست؛ بلکه بیانیهای است برای آزادی اندیشه، برای رهایی انسان از بندهای خرافه و برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه. ایرج میرزا با این اشعار نشان داد که ادبیات میتواند فراتر از زیباییشناسی، نقش اجتماعی و انقلابی داشته باشد.
اگر به دنبال شعری هستید که هم شما را بخنداند، هم به فکر فروبرد و هم شما را به شورش علیه بیعدالتی وادارد، این شعر ایرج میرزا بهترین نمونه است. صدایی که از گذشته تا امروز، از نسلها گذشته و همچنان پژواک دارد.
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: