جمهوری اسلامی خسرو پرویز و زندان هایش!
Автор: Davidiya D
Загружено: 2024-09-06
Просмотров: 81
از کتاب در «میهمانی حاجی آقا » خاطرات زندان حبیبالله داوران
...اجازه می دهند تلفنی با همسرش صحبت کند: «همسرم با نگرانی از من پرسید:
شکنجه شده ای؟ حالت خوب است؟... من هم جواب می دادم از این حرفها در اینجا خبری نیست،
من سالم هستم، خوب هستم». او هنوز سر در نمی آورد که ماجرا چیست.
از بازجو می پرسد. بازجو می گوید: «آقای عزیز، راستش را بخواهید
ما یک فیلم نامه برایتان تنظیم کرده بودیم و بازی هر قسمت از آن را به یکی از
شماها واگذار کرده بودیم... اگر این بازیگران ایفای نقش می کردند،
فیلم نامه تنظیمی به صورت یک فیلم موفق تهیه و منتشر می شد و دیگر
از ملی و ملی گرا در این مملکت اثری باقی نمی ماند. ولی کارگردان در
انتخاب بازیگرها اشتباه کرده بود و آنها نتوانستند نقش خود را به خوبی
ایفا کنند. بنا بر این فیلم، چنانکه باید پیش نرفت و آنچه را فکر کرده بودیم
در عمل به ظهور نرسید. از این بابت شماها از خطر جستید و آبروی سیاسی شما حفظ گردید».
برای گرفتن این اعتراف، او را شلاق می زنند. گاهی خود بازجو او را می زد و
او می شنید که کسی به بازجو می گفت:
«حاجی آقا، لطفا بدهید چند ضربه هم من دشت کنم و این زدنها برای من عافیتی برای آخرتم است».
... به تخت چوبی قرار گرفته در اتاق اشاره کرد و به من گفت : روی این تخت بر
شکم دراز بکش . این کار را انجام دادم .سپس او دست و پاهای مرا به وسیله طناب به
تخت بست. ... در این وقت روی تختی که دراز کشیده بودم ، زیرم خالی شد و من ،
دست و پا بسته با تنه خویش ، در هوا بودم و حائلی بربدنم نبود.
فشار دردناکی مچ دست هایم را آزار می داد و سربازجو که به محل آمده بود ،
خطاب به همکارش گفت : شروع کن و سپس زدن شلاق (کابل) برپاهای من شروع شد .
تا ضربه 12 شمردم ولی بعد نفهمیدم چه شد . چون از حال رفته بودم .
در «داستان یک اعتراف» از دکتر فرهاد بهبهانیان می خوانیم، در نوع خود
بدیع و بس دردناک است. شاید به جرأت بتوان گفت تا کنون کسی با چنین صداقتی
ماجرای درهم شکسته شدن خود و اعترافات دروغینش را به قلم نیاورده است.
همین صداقت است که سبب می شود خواننده بدون آنکه بتواند نقشی در
سرنوشت زندانی بازی کند، در هر سطر به وی هشدار می دهد: باور نکن! تن نده!
دروغ می گویند! لیکن این زندانی که بر ضعفهای جسم و جان بشر آگاه است
به هر دری می زند تا از این رنج رها شود و دریغ که همه این راهها نه تنها
در زندان از درد او نمی کاهند، بلکه تازه پس از زندان چون باری طاقت فرسا
بر دوشهای او سنگینی می کند.
شنيدم در زمان خسرو پرويز .. گرفتند آدمي را توي تبريز
به جرم نقض قانون اساسي .. و بعض گفتمان هاي سياسي
ولي آن مرد دور انديش، از پيش
قراري را نهاده با زن خويش
که از زندان اگر آمد زماني
به نام من پيامي يا نشاني
اگر خودکار آبي بود متنش
بدان باشد درست و بي غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روي اجبار
تمامش از فشار بازجويي ست
سراپايش دروغ و ياوه گويي ست
گذشت و روزي آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوي پر درد
گشود و ديد با هالو مآبي
نوشته شوهرش با خط آبي:
عزيزم، عشق من ، حالت چطور است؟
بگو بي بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسي، خوب بشنو
ملالي نيست غير از دوري تو
من اين جا راحتم، کيفور کيفور
بساط عيش و عشرت جور وا جور
در اين جا سينما و باشگاه است
غذا، آجيل، ميوه رو به راه است
کتک با چوب يا شلاق و باطوم
تماما شايعاتي هست موهوم
هر آن کس گويد اين جا چوب دار است
بدان اين هم دروغي شاخدار است
در اين جا استرس جايي ندارد
درفش و داغ معنايي ندارد
کجا تفتيش هاي اعتقادي ست؟
کجا سلول هاي انفرادي ست؟
همه اين جا رفيق و دوست هستيم
چو گردو داخل يک پوست هستيم
در اين جا بازجو اصلن نداريم
شکنجه ، اعتراف، عمرن نداريم
به جاي آن اتاق فکر داريم
روش هاي بديع و بکر داريم
عزيزم، حال من خوب است اين جا
گذشت عمر، مطلوب است اين جا
کسي را هيچ کاري با کسي نيست
نشاني از غم و دلواپسي نيست
همه چيزش تمامن بيست اين جا
فقط خود کار قرمز نيست اين جا
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: