داستان ضحاک ماردوش و شکل گیری قوم کورد
Автор: کتاب صوتی سلام صدا
Загружено: 2022-09-23
Просмотров: 161
چگونگی شکل گیری قوم کورد بر اساس اشعار شاهنامه فردوسی در داستان ضحاک
بر اساس اشعار در شاهنامه در داستان ضحاک، فردوسی شکل گیری قوم کورد را بدینگونه بوده شرح میدهد
در دوران ضحاک، هر روز دو جوان آریایی قربانی میشدند تا مغز آنان خوراک ماران برآمده از دوش او، شود
پس از اینکه این نسل کشی مدتها ادامه یافت، دو مرد آزاده به نامهای ارماییل و گرماییل به منظور یافتن راهی به عنوان آشپز به کاخ شاه نفوذ کرده و وظیفه تهیه خوراک ماران را بر عهده می گیرند
پس از مدتی، هر روز به جای مغز دو جوان مغز یک جوان را با مغز گوسفندی مخلوط نموده و به خورد ماران میدهد و با این تمهید حداقل هر روز یک جوان را از مرگ حتمی نجات میدهد و برای آنکه نجات یافتگان از دست ضحاک در امان باشد آنها را به کوهستان برده و برایشان گله ای تهیه کرده تا دور از چشم سربازان ضحاک زندگی کنند
بدین ترتیب سالی ۳۶۵ جوان، به جمع نجات یافتگان در کوهستان البرز اضافه می شود، اکنون قوم کورد همه از نژاد همان مردانند
#شاهنامه
#کتاب_صوتی
#کتاب_صوتی_شاهنامه
#داستان_های_شاهنامه
#قوم_کورد
#سلام_صدا
#دکتر_کزازی
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز
برآمد بر این روزگار دراز
نهان گشت کردار فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
دو پاکیزه از خانهٔ جمّشید
برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیدهرویان یکی شهرناز
دگر پاکدامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان
بر آن اژدهافش سپردندشان
بپروردشان از ره جادویی
بیاموختشان کژی و بدخویی
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه
بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی
دو پاکیزه از گوهر پادشا
دو مرد گرانمایه و پارسا
یکی نام ارمایل پاکدین
دگر نام گرمایل پیشبین
چنان بد که بودند روزی به هم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
و زان رسمهای بد اندر خورش
یکی گفت ما را به خوالیگری
بباید بر شاه رفت آوری
و زان پس یکی چارهای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون
برفتند و خوالیگری ساختند
خورشها و اندازه بشناختند
خورش خانهٔ پادشاه جهان
گرفت آن دو بیدار دل در نهان
چو آمد به هنگام خون ریختن
به شیرین روان اندر آویختن
از آن روزبانان مردمکشان
گرفته دو مرد جوان را کشان
زنان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا به روی اندر انداختند
پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
همی بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
از آن دو یکی را بپرداختند
جز این چارهای نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسفند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
یکی را به جان داد زنهار و گفت
نگر تا بیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر
تو را از جهان دشت و کوه است بهر
به جای سرش زان سری بیبها
خورش ساختند از پی اژدها
از این گونه هر ماهیان سیجوان
از ایشان همی یافتندی روان
چو گرد آمدی مرد از ایشان دویست
بر آن سان که نشناختندی که کیست
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادند پیش
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
که ز آباد ناید به دل برش یاد
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: