داستان جالب پسری که خودش رو زن جا میزنه میره قصر تا به مراد دلش برسه!
Автор: داستان های فارسی با ردپای شب
Загружено: 2025-11-28
Просмотров: 2761
"پسر جوانی که در جستجوی گنجی بزرگتر از طلاست، خود را در دل دربار پادشاه جا میزند. در دل قصر و میان کنیزکان زیبارو، نقشهای در سر دارد که هیچکس از آن خبر ندارد. اما وقتی در دام فتنهای پیچیده گرفتار میشود، به طور ناخواسته وارد دنیایی میشود که هیچگاه تصورش را نمیکرد. هویت واقعی او به شکلی غیرمنتظره فاش میشود، اما این بار چیزی فراتر از دروغگویی در کار است. یکی از کنیزکان که همیشه به نظر میرسید بیخبر و ساده است، ناگهان پرده از رازی بزرگ برمیدارد که کل دربار را به لرزه میاندازد. حالا او باید انتخاب کند: در دامی که خودش ایجاد کرده گیر نکند یا در برابر تهدیدی غیرمنتظره که از نزدیکترین فرد به او نشأت میگیرد، قرار گیرد."
پادشاه 7 زنش را به چاه انداخت اما چند سال بعد گدایی از او انتقام گرفت!
• پادشاه 7 زنش را به چاه انداخت اما چند سال ...
اونا سه درویش بودن... ولی حرفشون از هزار پادشاه سنگینتر بود!
• اونا سه درویش بودن... ولی حرفشون از هزار پ...
هر کس چیزی بیاره که پادشاه ندیده باشه وارثه! پسر کوچیک چیزی آورد که همه شوکه شدن!
• هر کس چیزی بیاره که پادشاه ندیده باشه وارث...
همه به این دیوونه خندیدن، ولی اون حرفهایی زد که همه شوکه شدن!
• همه به این دیوونه خندیدن، ولی اون حرفهایی...
دهقان فقیر چگونه ارباب مغرور را با زرنگی فریب داد؟
• دهقان فقیر چگونه ارباب مغرور را با زرنگی ف...
-------------
داستان
داستان فارسی
حکایت فارسی
افسانه های کهن فارسی
قصه های قدیمی
داستان های مثنوی معنوی
حکایت آموزنده
داستان ضرب المثل های معروف
گلستان و بوستان
داستان شب
#داستان
#حکایت
#داستان_فارسی
#حکایت_فارسی
#مثنوی_مولانا
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: