من سارا پنجمین عضو خانواده هستم که به سرطان مبتلا شدم

با خنده و قهقهه برایم تعریف کرد که شش هفته پیش دو پستان و بخش‌هایی از غدد لنفاوی‌اش را با جراحی بیرون آورده‌اند. پزشکان تشخیص سرطان پستان داده‌ بودند و قرار بود از همین هفته جاری جلسات شیمی‌درمانی آغاز شود.
سارا هفته گذشته جزییاتی از بیماری‌اش را برایم روایت کرد. جوری از «سرطان» و «شیمی‌درمانی» حرف می‌زد که انگار مبتلا به یک ویروس سرماخوردگی شده و دکتر برایش یک قرص مسکن تجویز کرده است.
سارا ۴۴ساله است و پنجمین فردی است که در خانواده هفت نفره‌شان مبتلا به سرطان شده است. پیش از او چهار خواهر دیگرش در سنین سی تا چهل سالگی به سرطان مبتلا شده‌اند، افسانه، آزاده، لیلا و رها. افسانه و رها در اثر بیماری جان باخته‌اند و آزاده و لیلا سرطان را شکست داده‌اند. این ماجراها را که تعریف می‌کند، قرار می‌گذاریم حالا که صندلی‌اش عوض شده و از جایگاه همراه بیمار سرطانی روی صندلی بیمار سرطانی نشسته در طول درمان هرازگاهی با هم صحبت کنیم و از مراحل درمان، احساسات و آن‌چه بر او می‌گذرد، بشنویم.
او در طول اولین مکالمه بارها محکم می‌گوید: «من جنگ‌جو هستم و مبارزه می‌کنم و می‌توانم سرطان را شکست دهم.»
سارا قرار بود بعد از انجام یک آزمایش ساده برای شروع شیمی‌درمانی، تماس بگیرد و قرار اولین گفت‌وگو را بگذاریم. او اما یک روز پس از انجام آزمایش متوجه شد که به نوع دیگری از سرطان هم مبتلاست و هر چه سریع‌تر باید برای آغاز دوره شیمی‌درمانی در بیمارستان بستری شود: «متاسفانه پزشکان متوجه شدند که به نوعی از سرطان خون هم مبتلا هستم و سریع بستری شدم.»
با سارا در دومین روز بستری‌شدن‌اش در بیمارستانی در انگلستان برای انجام شیمی‌درمانی گفت‌و‌گو کردیم.