حسنا داستان
🧿به نام هستی🌏
“به حسنا داستان خوش اومدین! 🎙✨
داستانهای واقعی، عاشقانههای پرفراز و نشیب، رازهای پنهان و سرگذشتهایی که تا آخرین لحظه غافلتون نمیکنن! هر ویدیو یه سفر به دنیای احساساته
اگه آمادهاین که با هر داستان قلبتون تندتر بزنه،
پس سابسکرایب کنید و همراه ما باشید!”
تمامی داستان ها به قلم خودم و روایت میشه❤️
کانال اولمون شب داستان رو هم فراموش نکنید🔥
داستان واقعی
پادکست
داستان
مشتری ثابت کافه تو دایرکت اینستا حرفی زد که سریع پاک کردم شوک زده...#داستان_واقعی #پادکست
عمم خواهرمو برای پسرش خواستگاری کرد در صورتی که من عاشق پسرعمم بودم ولی..#داستان_واقعی#پادکست_فارسی
شوهرم با لگد از خونه پرتم کرد بیرون چون...#داستان_واقعی #پادکست_صوتی
شوهرخواهرم شیرین عقل بود ولی یه شب اتفاقی افتاد که زندگیم عوض شد...#داستان_واقعی #پادکستفارسی
علائم بارداری داشتم بدون اینکه ازدواج کنم..#داستان_واقعی #داستان
بعد خبر بارداریم شوهرم نامه ای برام نوشته بود که با خوندنش از هوش رفتم...#داستان_واقعی
روز عروسی رفیقم کسی رو دم ارایشگاه دیدم که بادیدنش نفسم برید اخه....#داستان_واقعی
داستان واقعی:دختر ترشیده بودم و هیچ خواستگاری نداشتم تا اینکه..#داستان_واقعی #پادکست_فارسی
داستان واقعی:دختری ترشیده با دهنی بوگندو بودم که همه ازم فراری بودن...#داستان_واقعی
داستان واقعی:شب عروسی من و زنداداشم باهم بود و اتفاقی عجیب افتاد که شوهرم…#داستان_واقعی
داستان واقعی:شب عروسیم شوهرم شرط عجیبی گذاشت که...😥🔥#داستان_واقعی
داستان واقعی:زن مردی شدم که ۲۰سال اختلاف سنی داشتیم اخه اون...#داستان_واقعی #پادکست_صوتی
بابام میلیاردر بود ولی نظافت چی شرکتا میشدم اخه…#داستان_واقعی #پادکست_صوتی
داستان واقعی:از بچم ازمایش دی ان ای گرفتم نتیجش شوکه کننده بود اخه..#داستان_واقعی
داستان واقعی:زنم گم شد و ۵سال بعد با همون لباساش ظاهر شد ولی شوک اصلی...#داستان_واقعی #پادکست_صوتی
داستان ارسالی : تک پسر شریک بابام تو جمع بهم حرفی زد که…#داستان_واقعی #داستان_عاشقانه
صبا/شوهرم میگفت باردار نشو ولی وقتی دلیلشوفهمیدم برق از سرم پرید...#داستان_واقعی
داستان واقعی:پرستار مردی عجیب شدم ولی شوک اصلی زمانی بود که همسرشو دیدم..#داستان_واقعی #پادکست
داستان واقعی:بعد ارث بزرگی که بهم رسید رفتارای زنداداشم عجیب شد...#داستان_واقعی #داستان
داستان واقعی:ادرسیه کافه از شماره ای ناشناس برام فرستادن وقتی رفتم...#داستان_واقعی
داستان واقعی:طبق رسم روستا شب ز..فا..ف باید برم که خان روستا منو...#داستان_واقعی #پادکست_صوتی 😥❤️
ارسالی از طرف شما:دختر روستایی که ب اجبار خانواده ازدواج کردم ولی شوهرم..🥲#داستان_واقعی
ارسالی از طرف شما: مادرشوهرم میگفت بچه بیار ،فورا رفتم دکتر ولی وسط معاینه جیغ کشید..😱#داستان_واقعی
راز عجیبی که شب عروسیم فهمیدم ؛ سرنوشتم رو...#داستان_واقعی
داستان واقعی:مادرشوهرم رازی ۱۲ساله شب عروسیم دم گوشم...#داستان_واقعی #حسنا_داستان
داستان واقعی:به اجبار عروس شدم و همون شب اول اتفاقی عجیب برامافتاد که..#داستان_واقعی
شب عروسی رفیقم با رییس شرکتم رو به روشدم باورم نمیشد که..!!#داستان_واقعی
داستان واقعی:به اجبار خانوادم با دخترعموم ازدواج صوری کردم چون...!
داستان ارسالی:شب عروسیم مامورا ریختن خونمونو شوهرمو بردن ، زبونم بند اومده بود اخه..#داستان_واقعی
داستان واقعی:زنم بخاطر ثروتش همش اعتماد بنفسمو میگرفت تا اینکه اتفاق بدی.!#داستان_واقعی #حسنا_داستان