همه جمع شدیم برای تقسیم ارث پدربزرگم که یه خانم جوون وارد شد و گفت اومدم تو مراسم شوهرم شرکت کنم
Автор: داستانهای واقعی
Загружено: 2025-11-16
Просмотров: 606
همه جمع شدیم برای تقسیم ارث پدربزرگم که یه خانم جوون وارد شد و گفت اومدم تو مراسم شوهرم شرکت کنم
پدر و مادرم عاشق هم بودن و بر خلاف رضایت پدربزرگم با هم ازدواج کردن در نهایت پدربزرگم بابام و نبخشید .چند سال بعد که دیگه مادربزرگم پدربزرگم و تنها گذاشت پدربزرگم بدون اطلاع بچه هاش با خانم جوون و خوشکلی ازدواج کرده بود که این موضوع زمانی علنی شد که ...
#داستان
#داستان_ارسالی
#رمان
#داستان_عبرت_آموز
#داستان_انگیزشی
شوهرم پیک موتوری بود و ندار بودیم • زندگیمون از نداری نفسای آخرش ومیکشید بعضی ...
شوهرم بیخبر ولم کرد و رفت • شوهرم بیخبر ولم کرد و رفت با سختی تو یه کا...
شوهرم بیکاره و صابخونه جوابمون کرده • خونه مادربزرگ شوهرم قدیمیه وچند تا اتاق جد...
داستان واقعی
داستان واقعی جدید
داستانهای واقعی
داستانهای فارسی
داستان فارسی
پادکست
پادکست داستان
پادکست عاشقانه
رمان صوتی
داستان جالب
ممنون میشم با لایک و کامنت از من حمایت کنید
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: