Популярное

Музыка Кино и Анимация Автомобили Животные Спорт Путешествия Игры Юмор

Интересные видео

2025 Сериалы Трейлеры Новости Как сделать Видеоуроки Diy своими руками

Топ запросов

смотреть а4 schoolboy runaway турецкий сериал смотреть мультфильмы эдисон
dTub
Скачать

به اصرار پدربزرگم عقد کردم میدونستم دوستم نداره اما کاری از دستم برنمیومد ... /

Автор: داستانهای واقعی

Загружено: 2025-12-08

Просмотров: 469

Описание:

به اصرار پدربزرگم عقد کردم میدونستم دوستم نداره اما کاری از دستم برنمیومد ...
از همون بچگی با پدربزرگ مادربزرگم زندگی میکردم پدربزرگم خیلی سختگیر بود و مادربزرگم هم مثل اون شده بود خیلی دوست داشتم تو زندگیم مستقل باشم و با دوستام خوش بگذرونم یا برم دنبال علاقمندیهام ولی خب اجازه نداشتم تا اینکه پسر همسایه ازم خواستگاری کرد از همون روز ...

#داستان_فارسی
#رمان
#داستان
#داستانهای_فارسی
#پادکست

تو سیزده بدر دنبال جای خلوتی بودم که سبزه گره بزنم    • سیزده بدربود دنبال جایی بودم که سبزه گره ب...  

عاشق پسرخالم بودم ولی بابام مخالف ازدواجمون بود    • عاشق پسرخالم بودم ولی بخاطرازدواج فامیلی ب...  

نامزدم سر سفره عقد قالم گذاشت    • نامزد پزشکم سرسفره عقد قالم گذاشت اما مرد ...  

داستانهای واقعی
داستانهای فارسی واقعی
رمان ارسالی
رمان عاشقانه
پادکست داستان
پادکست عاشقانه
داستان ارسالی
داستان جالب واقعی
داستان جدید
داستان کوتاه واقعی

ممنون میشم برای پیشرفت کانالم از من حمایت کنید

به اصرار پدربزرگم عقد کردم میدونستم دوستم نداره اما کاری از دستم برنمیومد ... /

Поделиться в:

Доступные форматы для скачивания:

Скачать видео mp4

  • Информация по загрузке:

Скачать аудио mp3

Похожие видео

عاشق پسرخالم بودم ولی بخاطرازدواج فامیلی بابام مخالفت کرد ومنو به عقد پسردوستش درآورد درست شب عقدم..

عاشق پسرخالم بودم ولی بخاطرازدواج فامیلی بابام مخالفت کرد ومنو به عقد پسردوستش درآورد درست شب عقدم..

داستان واقعی:داستان ارسالی...😱داستانی که مو به تنتون سیخ میکنه#داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی:داستان ارسالی...😱داستانی که مو به تنتون سیخ میکنه#داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی:داستان ارسالی...😱داستانی که مو به تنتون سیخ میکنه#داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی:داستان ارسالی...😱داستانی که مو به تنتون سیخ میکنه#داستان_واقعی #پادکست #داستان

بعد ازدواج با شوهرم...#داستان #واقعی #پادکست

بعد ازدواج با شوهرم...#داستان #واقعی #پادکست

همه جمع شدیم برای تقسیم ارث پدربزرگم که یه خانم جوون وارد شد و گفت اومدم تو مراسم شوهرم شرکت کنم

همه جمع شدیم برای تقسیم ارث پدربزرگم که یه خانم جوون وارد شد و گفت اومدم تو مراسم شوهرم شرکت کنم

Муж рассмеялся, когда врач сказал, что мне осталось жить 7 дней — но он не знал о моём плане

Муж рассмеялся, когда врач сказал, что мне осталось жить 7 дней — но он не знал о моём плане

میدونستم زندگی مشترک بالا و پایین داره اما نمیدونستم کسی که بخاطرش کیلومترها ازخونوادم دورشدم...

میدونستم زندگی مشترک بالا و پایین داره اما نمیدونستم کسی که بخاطرش کیلومترها ازخونوادم دورشدم...

سیزده بدربود دنبال جایی بودم که سبزه گره بزنم آرزوم بود که دوست برادرم بالاخره منو ببینه اما ...

سیزده بدربود دنبال جایی بودم که سبزه گره بزنم آرزوم بود که دوست برادرم بالاخره منو ببینه اما ...

داستان امتحان عشق 😴📚🌙 یه قصه برای یه خواب آروم و راحت🛌🌙

داستان امتحان عشق 😴📚🌙 یه قصه برای یه خواب آروم و راحت🛌🌙

به خواهرشوهرم پول قرض دادم ولی گفتم برای جهازبرون دخترم پول لازم دارم ولی اون روزاتفاقی افتاد که ..

به خواهرشوهرم پول قرض دادم ولی گفتم برای جهازبرون دخترم پول لازم دارم ولی اون روزاتفاقی افتاد که ..

همسرم هنگام امضا خندید… تا زمانی که قاضی ثروت واقعی‌ام را فاش کرد!

همسرم هنگام امضا خندید… تا زمانی که قاضی ثروت واقعی‌ام را فاش کرد!

با قیافه مبدل پسرونه تو کارواش کارمیکردم حاضر شدم راننده یکی از مشتریای پولدار بشم بی خبراز اینکه..

با قیافه مبدل پسرونه تو کارواش کارمیکردم حاضر شدم راننده یکی از مشتریای پولدار بشم بی خبراز اینکه..

شوهرم خلبان بود وعاشقش بودم یه روز برای پرواز ازخونه رفت ودیگه برنگشت بعد ازده سال مردی رو دیدم که..

شوهرم خلبان بود وعاشقش بودم یه روز برای پرواز ازخونه رفت ودیگه برنگشت بعد ازده سال مردی رو دیدم که..

دامادی که شب عروسی، وقتی فهمید عروس زیباشو با خواهر چاقش عوض کردن😱همه چیز به هم ریخت!

دامادی که شب عروسی، وقتی فهمید عروس زیباشو با خواهر چاقش عوض کردن😱همه چیز به هم ریخت!

یک زن تاجر بر مزار پسرش می‌رود و زنی اسپانیایی را می‌بیند که همراه یک کودک گریه می‌کند...

یک زن تاجر بر مزار پسرش می‌رود و زنی اسپانیایی را می‌بیند که همراه یک کودک گریه می‌کند...

با مرگ مادرم ومصادره خونه چند روزی کارتن خواب شدم تا اینکه خدمتکارخونه اعیونی یه زوج جوون شدم ..

با مرگ مادرم ومصادره خونه چند روزی کارتن خواب شدم تا اینکه خدمتکارخونه اعیونی یه زوج جوون شدم ..

خونه مادربزرگ شوهرم قدیمیه وچند تا اتاق جدا توحیاط داره چون صاحبخونه جوابمون کرده بود رفتیم اونجا و

خونه مادربزرگ شوهرم قدیمیه وچند تا اتاق جدا توحیاط داره چون صاحبخونه جوابمون کرده بود رفتیم اونجا و

همسر فرمانده مادر فقیری را له کرد، اما نمی‌دانست چه تاوان وحشتناکی خواهد پرداخت.

همسر فرمانده مادر فقیری را له کرد، اما نمی‌دانست چه تاوان وحشتناکی خواهد پرداخت.

درحالی که داشتم به قالی خفت میزدم صدای گریه دخترم بلند شد بی حواس به عقب برگشتم با دیدن.. / #داستان

درحالی که داشتم به قالی خفت میزدم صدای گریه دخترم بلند شد بی حواس به عقب برگشتم با دیدن.. / #داستان

بابام آرایشگر بود و یه خونه کلنگی داشتیم به قول مادرم گنجشک روزی بودیم یه روز... / #داستان  / #رمان

بابام آرایشگر بود و یه خونه کلنگی داشتیم به قول مادرم گنجشک روزی بودیم یه روز... / #داستان / #رمان

© 2025 dtub. Все права защищены.



  • Контакты
  • О нас
  • Политика конфиденциальности



Контакты для правообладателей: [email protected]