بابام آرایشگر بود و یه خونه کلنگی داشتیم به قول مادرم گنجشک روزی بودیم یه روز... /
Автор: داستانهای واقعی
Загружено: 2025-11-10
Просмотров: 1165
بابام آرایشگر بود و یه خونه کلنگی داشتیم به قول مادرم گنجشک روزی بودیم یه روز...
اینجا جاییکه هرشب داستانهای واقعی جالب و جدید رو میتونید بشنوید داستان هایی که هر کدومشون روایت داستان زندگی هستن میتونید از تجربه های بقیه عبرت بگیرید و از سرنوشت اونها تجربه کسب کنید تمام داستان هایی که در غالب رمان براتون روایت میکنم واقعی و ارسالی از طرف مخاطبامون هستن شما هم میتونید سرگذشت خودتون رو برامون بفرستید تا با بقیه به اشتراک بگذاریم
#داستان_فارسی
#پادکست
#داستان_جالب
#داستان_جدید
#داستان_واقعی
شوهرم بیکاره و خونه نشین شده • شوهرم خونه نشین شده و بیکاره نزاشتم کسی بف...
تازه عروس بودم که با شوهرم بحثم شد • تازه عروس بودم که با شوهرم بحثم شد و مقصرم...
پدرم رفتگر بود و هیچ کی نزدیکم نمیشد • پدرم رفتگربود وهیچ کی نزدیکم نمیشد اما من ...
داستانهای فارسی
داستانهای واقعی
پادکست عاشقانه
رمان صوتی
داستان کوتاه
داستان صوتی کوتاه
داستان عاشقانه
داستان جالب واقعی
داستان کوتاه صوتی
رمان ارسالی
عزیزانم لطفا با سابسکرایب کردن از من حمایت کنید
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео mp4
-
Информация по загрузке: