سیزده بدربود دنبال جایی بودم که سبزه گره بزنم آرزوم بود که دوست برادرم بالاخره منو ببینه اما ...

به خواهرشوهرم پول قرض دادم ولی گفتم برای جهازبرون دخترم پول لازم دارم ولی اون روزاتفاقی افتاد که ..

داستان واقعی: بهترین داستان عمرته گوش بده پشیمون نمیشی❤#داستان #رمان #داستان_واقعی

داستان واقعی :شوکه‌کننده‌ترین اتفاق زندگی‌م زمانی بود که..سرگذشت ملینا#داستان_واقعی #پادکست #داستان

داستان واقعی : خیلی جذاب و هیجانیه از دست ندین 😍#dastanland

داستان واقعی:داستان ارسالی...😱داستانی که مو به تنتون سیخ میکنه#داستان_واقعی #پادکست #داستان

همه جمع شدیم برای تقسیم ارث پدربزرگم که یه خانم جوون وارد شد و گفت اومدم تو مراسم شوهرم شرکت کنم

داستان جدید : دلم براتون تنگ شده بود لعنتیا 😭خیلی دوستون دارم و من برگشتم 💋😍#dastanland

عاشق پسرخالم بودم ولی بخاطرازدواج فامیلی بابام مخالفت کرد ومنو به عقد پسردوستش درآورد درست شب عقدم..

داستان امتحان عشق 😴📚🌙 یه قصه برای یه خواب آروم و راحت🛌🌙

مامانم همیشه آخرازهمه میخوابید ظرفا رومیشست چای میخورد بعدم میگفت بخوابید من کاردارم برام سوال بود..

با مرگ مادرم ومصادره خونه چند روزی کارتن خواب شدم تا اینکه خدمتکارخونه اعیونی یه زوج جوون شدم ..

با قیافه مبدل پسرونه تو کارواش کارمیکردم حاضر شدم راننده یکی از مشتریای پولدار بشم بی خبراز اینکه..

میدونستم زندگی مشترک بالا و پایین داره اما نمیدونستم کسی که بخاطرش کیلومترها ازخونوادم دورشدم...

شوهرم بیخبر ولم کرد و رفت با سختی تو یه کارخونه کارپیدا کردم چند سال بعد... / #پادکست_داستان

دامادی که شب عروسی، وقتی فهمید عروس زیباشو با خواهر چاقش عوض کردن😱همه چیز به هم ریخت!

خونه مادربزرگ شوهرم قدیمیه وچند تا اتاق جدا توحیاط داره چون صاحبخونه جوابمون کرده بود رفتیم اونجا و

پیرمرد سالخورده و شیر کاری عجیب با این دختر جوان کردند 😱 اتفاق شوکه کننده افتاد 😱

نامزد پزشکم سرسفره عقد قالم گذاشت اما مرد روستایی مغازه دار تو روستامون آبروم وخرید وعقدم کرد/ #رمان

هرزه زن | شاهکاری متفاوت از آلبر کامو * برنده جایزه نوبل ادبیات

فرمانده روی سرش خورشت ریخت، اما نمی‌دانست با دختر فرمانده کل نیروها در افتاده!